پيرزنه از مكه برگشته بود توي گمرك تو چمدونش ويسكي پيدا ميكنن

شيرازيه ميره سلموني كارش كه تموم ميشه به آرايشكر ميگه كونت درد نكنه يارو ميگه چرا كونم درد نكنه شيرازييه ميگه چون خوب ريدي تو موها م رشتیه میره خونه … Read More