سفر

کتاب گردش ایام میگوید: روزگاری که درقم طلبه بودم بعلت جوانی
وخامی وبی ارتباطی با جامعه معتقد بودم که فقط کسی که درقم باشد
وروحانی باشد انسان ارزشمندی است. اما وقتی دردوره ای که دانشگاه تهران
بودم با شخصیت های با فضیلت روبروشدم فهمیدم که در خارج از قم
ودراشخاص غیرروحانی هم اشخاص ارزشمند وجود دارند اما باز
شیعه بودن را شرط اصلی میدانستم. بعد با سفر به کشورهای عربی متوجه
شدم که بین سایر فرق اسلامی هم انسان ارزشمند یافت میشود.
پس از سفر به اروپا به این نکته واقف شدم که در بین سایر مردم موحد
نیز انسان ارزشمند وجود دارد. پس از آن در سفر ژاپن حادثه ای برایم رخ داد
که برایم معلوم شد به معنی حقیقی فضیلت و انسانیت زبان و مکان و
نژاد ومذهب و رنگ نمیشناسد. زیرا در پایان سفرآمریکا و هنگ کنگ وارد
ژاپن شدم, موقع بازیهای المپیک بود که در ژاپن برگزار میشد و برایشان من
که با لباس روحانی بودم جالب بود و از من عکس و فیلم میگرفتند و.. …
برای غذا به رستوران بسیار بزرگ و شلوغی رفتم و بعد چندین ساعت
به جاهای دیگری رفتم ناگهان یادم امد که ساکم را که تمام زندگیم داخل
آن بود را در آن رستوران جا گذاشته ام سراسیمه رفتم و با کمال ناباوری
دیدم ساکم همانجا است و پیرمردی کنار آن نشسته است, اوگفت وقتی
دیدم ساکت را فراموش کردی با این که وقت دندان پزشکی داشتم
ماندم تا بر گردی و وقتی از او تشکر کردم و گفتم خدا به شما اجرخواهد داد
و او در جواب گفت: من به خدا اعتقاد ندارم من به انسانیت معتقدمسفر

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *