پاسخ فردوسی به روحانی

که در اجلاس سازمان ملل بيتی از شاهنامه در نطقش گنجانده بود

شنيدم فريدون صاحب کليد
به تالار (يو.ان) بيامد پديد
بچسباند بر هم در و تخته را
به هسته هلو زد زغال اخته را
سخن گفت از صلح و نيز از ترور
که اين يک چطور است و آن يک چطور
پس آنگه بيان را به اوجش رساند
يکی بيت زيبای شهنامه خواند
«بکوشيد نيکی به کار آوريد – چو ديديد سرما بهار آوريد»
من اول ز کارش شدم شادمان
ز نام فريدون دلم شد جوان
ولی بعد ديدم که آن، پوشش است
به امنيتی کاريش کوشش است
پس اينک بگويم که روحانيا
تورو حضرتعباس کوتاه بيا
مخوان شعر فردوسی پاکزاد
بتو هيچکس اين اجازه نداد
ترا من فريدون نه بشناختم
چه شد آن فريدون که من ساختم
فريدون من ضد ضحاک بود
نه در خدمتش مثل دلاک بود
فريدون من با بدی بود بد
نه همدست بودی به بشار اسد
تو حالا برای فريب عوام
پس از آنهمه کشتن و قتل عام
دم از نيکی و مردمی ميزنی
بنازم به گوزت که خوش باسنی
کلام تو گوز است ای پهلوان
رها گشته در مارکت مسگران*
تو ای يکه آخوند امنيتی
کجا باشدت جز بدی نيتی
تو بيچاره نيکی چه دانی که چيست
در انبان تو جز بدی هيچ نيست
اگر يادت آيد ز کشتار شصت
تو هم داشتی در جنايات دست
تو با آن امام جنايت شعار
تو با رهبر ناقص نابکار
تو با هاشمی، خاتمی، موسوی
نموديد باند جنايت قوی
کنون گر رسيدی به کاخ ملل
وز آنجا اگر بگذری تا زحل
مپندار گشتی عوض ای حسن
ببين تا چه گفتم به شهنامه من:
«درختی که تلخ است وی را سرشت»
«گرش برنشانی به باغ بهشت»
«ور از جوی خلدش به هنگام آب»
«به بيخ، انگبين ريزی و شهد ناب»
«سرانجام گوهر بکار آورد»
«همان ميوهٔ تلخ بار آورد»
پس اکنون تو ای جانی نابکار
غلط کن، بزن جا، درش را بذار
ـــــــــــــــــــ
* اشاره به ضرب المثل «لاف در غريبی، گوز در بازار مسگران» (که هيچکدامش لو نميرود.)

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *